کد مطلب:315017 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:194

زن یهودی گفت: ابوالفضل شفایم داد
سخنرانی می گفت: من قوچان بودم یك یهودی مرا به خانه اش برای روضه خواندن دعوت كرد من هم دعوت او را



[ صفحه 599]



پذیرفتم. او به من گفت: می خواهم مسلمان شوم، علت اسلام آوردنش را پرسیدم. گفت:

همسر من مریضه بود. دیشب موقعی كه از تجارت خانه ام وارد منزل شدم دیدم بسیار گریان است سبب را سئوال نمودم در پاسخ گفت:

شوهرم از شما شرمنده ام زیرا هفده سال است به مرض روماتیسم پا دچار شده ام و به كلی از حركت كردن عاجزم و شما هزینه های فراوانی خرج من كرده ای و من از بهبودی ناامیدم و امشب می خواهم متوسل به حضرت ابوالفضل (علیه السلام) مسلمان شوم زیرا بعضی اوقات می دیدم زنان مسلمان یكدیگر برای روضه، را خبر می كردند من از آنان علت را پرسیدم؟

آنها گفتند: ما در محافل عزاداری حاضر می شویم و در آنجا متوسل به حضرت عباس (علیه السلام) می شویم و خداوند به واسطه این توسل بیماران ما را شفا می دهد و حاجتمان روا می شود. من هم امشب می خواهم متوسل به آن سرور شوم و برای مظلومیت او اشك بریزم. اگر تو شفا پیدا كنی حاضری مسلمان بشوی؟

گفتم: بلی و دیدم با گریه می گفت: یا ابوالفضل یا ابوالفضل، و به خواب رفتم. و طولی نكشید شنیدم كه می گفت: برخیز نگاه كردم در حالی كه اتاق تاریك بود روشن شده و همسرم با حال سلامتی در صورتی كه نمی توانست بایستد برپا ایستاد و گفت: الآن حضرت ابوالفضل (علیه السلام) در اینجا بودند. گفتم بازگو كن. گفت: شما كه خوابیدی من آنقدر تزرع و رازی كردم تا خوابم برد در عالم رؤیا دیدم یك آقای بزرگواری به من فرمود: بلند شو، من عرض كردم: قدرت ندارم اما به او گفتم: دست خود را بدهید شاید بتوانم حركت كنم كه مشاهده كردم او محزون شد و چون ملاحظه كردم دیدم دست در بدن ندارد. آقا ما دو نفر



[ صفحه 600]



به شرف اسلام مشرف می شویم سپس مجلس با شكوهی تشكیل می دهیم و این كرامت حضرت عباس (علیه السلام) را برای خویشان و دیگران بازگو می كنیم. و جمعیت زیادی گرایش به اسلام می دهیم. [1] .


[1] كتاب علي فلسفي ص 232. لاله هاي رنگارنگ ص 76.